دلیل نوشتن برای هر کس منحصربفرد است. نوشتن برای من یعنی برون ریزی درونیاتیست که گاه همچون شهدِ معطر ،شیرین و دلپذیرند و گاه چنان تلخ می شوند که باید خوراک زباله های نه شب شوند و به دست رفتگر مهربان به سفر بی بازگشت فرستاده شوند. نوشتن یعنی رویارویی «من» با «خود». تقابلی که در زمان سوار شدن «من» بر قطار تکبر پیش می آید . «من» مغرورانه آنچنان با سر و صدای گوشخراشی می تازد که مرهمی جز نوشتن برای تنهایی اش نیست . برای «من» مینویسم تا بذر مهر و آگاهی را در برهوت سیری ناپذیرش بکارم.
گفته بودی بعد از مرگ نیما دیگر هیچ خبری تکانت نمیدهد؛ اما باید داستان علیرضا را بشنوی. مثل نیما کلاس اول بود. قرار بود چند
سینهم را چنگ زدم تا نفسم بیرون بیاد. «خاک تو سرت آخرش میمیریم هیچ لذتیم نبردیم» «دوباره که پیدات شد» «بخوای نخوای من و تو
یادم رفته بود مرده است. نشسته بود روی تخت. بدون پیراهن. به در بسته حمام نگاه کردم. گفتم«اینجا چه غلطی میکنی؟ چطوری اومدی تو؟» گفت«خودت
من متعقدم به تعداد آدمها، جهانهای متفاوت وجود دارد. طبیعی است که هر کس جهان خود را واقعیتر و زیباتر میداند. حتی به نظر من
بالاخره آخر هر جمله خبری باید نقطه گذاشت و رفت سرخط. حالا اینکه در حین خواندن یا تمام شدن چه بلایی بر سر لحظهها و
آخرین دیدگاهها